بخش خبر خوان امروز؛ ایرنا
ساری- ایرنا- قلهای که در مه صبحگاهی گاه به رنگ آبی کمرنگی درمیآید، دومین بام ایرانزمین است؛ تودهای سنگی، سترگ، و آرام، که چون نگهبانی خاموش، هزاران سال بر دروازههای شمال ایران ایستاده است. علمکوه یا بهبیان اصیلتر، «المکوه» تنها یک کوه نیست، یک نشانه است؛ نشانهای از تاریخ، اسطوره، و زبان.
به گزارش ایرنا، پیشوند «ال» در این نام، همچون رمز عبور به دورانهای کهن است. «ال»، همان پیشوند آشنای البرز، الیگودرز، الموت، الیمستان و الشتر حتی علمده (که آنهم به سرنوشت علمکوه دچار شده است) گویی از زبانی فراموششده میآید، از زبان مردم کوه، از زبان اهوراییِ بلندای فلات ایران.
زبانشناسان و فیلولوگها بر این باورند که «ال» در زبانهای ایرانی باستان، گاه بار معنایی «مقدس»، «بلند»، یا «بنیاندار» داشته است؛ گویی هرجا که طبیعت با عظمت بوده، این پیشوند نیز در پی آن آمده تا شأن آن مکان را در واژه حفظ کند.
دشت حصارچال در سایهی این کوه، جاییست که شب، با ستارگان نزدیکتر میشود و سحر، با نفس یخچالها آغاز میگردد. آنگاه که خورشید بهتدریج بر دامنههای یخپوش المکوه میتابد و نور، شیارهای صخرهای را روشن میکند، درمییابی که در برابر چه راز بزرگی ایستادهای.
الکموه و برادران بلند قامتش دست بر گردن یکدیگر یکی از زیباترین و مرتفع ترین نقاط البرز را با جلوس بر تخت پادشاهی خود -که به حق نام «تخت سلیمان» بر آن نهادهاند-به رخ گیتی کشیدهاند.
رشتهکوه المکوه، در منطقهای قرار دارد که از شمال به جنگلهای متراکم و از جنوب به کوهپایههای خشکتر میرسد. همین تضاد، این منطقه را به یکی از زیستبومهای منحصربهفرد ایران بدل کرده.
رودخانهها از دل یخچالهای طبیعی زاده میشوند؛ نظیر رودخانه سردآبرود که در پاییندست، حیات را درون درهها جاری میکند. دامنههای شرقی، سرشار از گلهای وحشیاند و دامنههای غربی، سکونتگاه موقت عشایری که هنوز به زبان هزارسالهی خویش از کوه با احترام یاد میکنند: الم، یعنی مکانِ بلند.
و در همین نام «المکوه»، نشانی از همان فلسفه دیرین نهفته است: کوه، مکانیست برای مکاشفه، برای وقوف، برای حضور. گویی مردمان کهن فلات، هرگاه که کوهی را فراتر از عادی بودن میدیدند، نامی ویژه بر آن مینهادند: «ال» میافزودند تا بفهمانند این مکان تنها سنگ نیست، راز است.
درهها، دیوارهها، یالهای ریز و درشت علمکوه هرکدام تاریخی در دل دارند. از نخستین صعودهای کوهنوردان ایرانی در دهههای گذشته، تا روایتهای محلی از فرود آمدن ابرها بر شانههای قله. گویی کوه، هنوز به تماشا نشسته تا انسانها بار دیگر در برابرش قد خم کنند—نه با زور، که با فهم.
و شگفت آنکه هرچه بیشتر در جغرافیای این کوه مینگری، بیشتر درمییابی که اینجا، چیزی بیش از یک پدیده زمینشناختیست. اینجا، نوشتار خاموشیست از زبان باستانی ایرانیان؛ واژهای زنده از دل خاک، که همچنان در نامها و نغمهها و نگاهها باقی مانده است.
اهالی کهنهسال کلاردشت، هنوز هم اگر خوب گوش کنی، برایت از شبهایی میگویند که ابرها بر فراز قلهی المکوه میرقصیدند و برق صاعقه، دیوارهی تختسلمان را چون شمشیری آتشین شکافت. برایت از زمستانهایی میگویند که یخچال هفتخوان آنچنان پیشروی میکرد که گویی کوه دارد نفس میکشد. میگویند المکوه، کوهیست زنده. دَم دارد. نَفَس دارد. خُلق دارد.
در باور بعضی از چوپانان محلی، بعضی یالهای این کوه نباید بیاذن صعود شود. آنها هنوز از سنگهایی سخن میگویند که شبانه جابهجا میشوند، یا از صداهایی که در دل باد پیچیده و از دیواره به دیواره میدوند. شگفت آنکه این روایتها، با وجود خرافی بودن ظاهرشان، حاوی نوعی احترام عمیقاند. گویی کوه را بهعنوان موجودی زنده، و نه فقط یک تودهی معدنی، پذیرفتهاند.
این احترام، در زبان هم جاری شده است. واژههایی چون «المنشین»، «الپناه»، یا «الکوهی» که در گویشهای محلی شنیده میشود، نشان میدهد که «ال» در این زمینهها نه صرفاً پیشوند، که نوعی امضای باستانیست. امضایی که از عصرهای پیش از تاریخ، از زبانهای مادی، سکایی، پارتی یا حتی زبانهای پیشتر، تا امروز مانده و زیسته است.
و شاید بیجهت نیست که چنین کوهی، هم نامی دیرینه در زبان دارد، هم جایگاهی ویژه در دل. چرا که المکوه در رشتهکوه البرز، بر سریر شکوه خویش دلبرانه حکم میراند.
دیوارهی شمالی علمکوه، بهخصوص، افسانهایست در دنیای کوهنوردی. از دههی ۱۳۲۰ شمسی به بعد، گروههای مختلف ایرانی و خارجی برای صعود از این دیواره تلاش کردند. دیوارهای که با ارتفاعی در حدود ۶۵۰ متر و شیبهایی نزدیک به ۹۰ درجه، هنوز هم چالشبرانگیز و سترگ است. صعود از آن، صرفاً یک فتح ورزشی نیست، بلکه نوعی مناسک است؛ نوعی آیین ورود به جمع کوهدیدگان.
اما فراتر از چالش و ورزش، المکوه یا علم کوه هنوز هم یک نقطهی دید است؛ نه فقط به معنای فیزیکی، بلکه از منظر فرهنگی. ایستادن بر فراز آن، یعنی نگریستن از جایی که بسیاری پیشتر ایستادهاند؛ چوپان، کوهنورد، شاعر، عارف، جغرافیدان. لمس المکوه یا علم کوه یعنی لمس کردن بخشی از ستون فقرات این سرزمین.
**فعال محیط زیست در مازندران