نهادهای تمدن‌ساز در شاهنامه فردوسی و بازتاب آن در حکمرانی اقتصادی ایران

بخش خبر خوان: به گزارش ایرنا

شیراز – ایرنا – در دنیای امروز که کشورهای در حال توسعه با بحران‌های نهادسازی، ناکارآمدی حکمرانی و سردرگمی در مسیر توسعه مواجهند، بازگشت به منابع تمدنی و فرهنگی برای بازخوانی الگوهای بومی توسعه، ضرورتی گریزناپذیر است.

شاهنامه فردوسی، به‌مثابه سندی تاریخی، فرهنگی و حکومتی، می‌تواند یکی از منابع مهم در استخراج بنیان‌های نهادهای تمدن‌ساز ایران باشد؛ نهادهایی که با بازخوانی و بازآفرینی آن‌ها، مسیر توسعه اقتصادی ایران می‌تواند به مدلی بومی، ریشه‌دار و فرهنگی متصل شود.

هدف این مقاله، تحلیل نهادهای کلیدی در شاهنامه فردوسی و بررسی بازتاب و کارکرد آن‌ها در حکمرانی اقتصادی امروز ایران است.

با رویکردی نهادی، شاهنامه نه تنها روایتی از جنگ و پهلوانی بلکه الگویی از ساختارهای حکمرانی، عدالت، شایسته‌سالاری، دانایی، مبارزه با فساد و حفظ حافظه تاریخی است.

رویکرد نهادی به توسعه و حکمرانی

در ادبیات توسعه، نهادها به‌عنوان قواعد بازی در جامعه شناخته می‌شوند؛ قواعدی که رفتارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را شکل می‌دهند.

تجربه کشورهای توسعه‌یافته نشان داده است که توسعه پایدار بدون نهادهای کارآمد، شفاف، پاسخگو و عادلانه ممکن نیست. بر این اساس، توسعه نه فقط محصول سرمایه یا تکنولوژی، بلکه نتیجه کیفیت نهادهاست.

در ایران، ضعف نهادهای کارآمد یکی از موانع اصلی توسعه اقتصادی بوده است. بنابراین، ضرورت دارد بازسازی نهادی نه‌فقط بر پایه الگوهای غربی، بلکه با تکیه بر ریشه‌های فرهنگی و تمدنی صورت گیرد. شاهنامه فردوسی، در این زمینه، یک منبع ارزشمند برای بازخوانی نهادهای تمدن‌ساز در تاریخ ایران است.

نهادگرایی به‌عنوان یکی از رویکردهای کلیدی در اقتصاد توسعه، بر نقش بنیادین نهادها در شکل‌دهی به رفتارهای اقتصادی و اجتماعی تأکید دارد.

داگلاس نورث نهادها را «قواعد بازی» تعریف می‌کند که کنشگران اقتصادی در چارچوب آن‌ها فعالیت می‌کنند. به باور او، این قواعد—اعم از رسمی و غیررسمی—می‌توانند به‌طور مستقیم بر کارایی اقتصادی، پایداری رشد و مسیر تحول تاریخی کشورها تأثیرگذار باشند.

در تکمیل این نگاه، نظریه نهادگرایی جدید با آثار عجم‌اوغلو و رابینسون (۲۰۱۲) عمق بیشتری یافته است. آن‌ها در کتاب «چرا ملت‌ها شکست می‌خورند» استدلال می‌کنند که نهادهای فراگیر—یعنی نهادهایی که مبتنی بر شایسته‌سالاری، عدالت، پاسخگویی و رقابت آزاد باشند—بستر توسعه پایدار را فراهم می‌کنند. در مقابل، نهادهای استثماری و انحصاری، که تنها در خدمت منافع گروه‌های محدود هستند، موجب ناکارآمدی، نابرابری و فروپاشی اقتصادی خواهند شد.

در چنین چارچوبی، شاهنامه فردوسی را می‌توان فراتر از یک اثر ادبی، به‌مثابه سندی از نهادهای فرهنگی و حکمرانی ایرانی تحلیل کرد. فردوسی در شاهنامه، اصولی چون عدالت، دانایی، شایسته‌سالاری، و مبارزه با فساد را نه‌تنها در سطح فردی بلکه در ساحت ساختارهای قدرت بازنمایی کرده است. این مفاهیم با هسته‌های نظری نهادگرایی نوین هم‌پوشانی دارند و می‌توانند مبنایی برای بازخوانی نهادهای اقتصادی ایران از منظر بومی و تطبیقی فراهم کنند.

فردوسی و پروژه تمدنی شاهنامه

شاهنامه تنها یک اثر ادبی نیست، بلکه پروژه‌ای تمدنی است. فردوسی با هدف احیای هویت ایرانی، مقاومت فرهنگی در برابر انحطاط سیاسی و دینی، و بازسازی حافظه ملی، شاهنامه را آفرید.

او در دل داستان‌های پهلوانی و حماسی، مفاهیم حکمرانی، عدالت، فرزانگی، شایسته‌سالاری، و فسادستیزی را گنجانده است.

از دیدگاه فردوسی، جامعه‌ای که می‌خواهد سربلند بماند باید بر پایه هنر، خرد، فرهنگ و گوهر انسانی استوار باشد.

در جایی می‌گوید:
چنین داد پاسخ بدو پیلتن
که هر کس که سر برکشد ز انجمن
هنر باید و گوهر نامدار
خرد یار و فرهنگش آموزگار

در این بیت، پیوند روشن چهار عنصر «هنر، گوهر، خرد و فرهنگ » دیده می‌شود که همگی به نوعی ریشه در نهاد «دانایی» و «خردمندی» دارند. این دیدگاه، اساس اندیشه نهادی فردوسی در مسیر شکل‌گیری جامعه‌ای توسعه‌مدار است.

پنج نهاد کلیدی در شاهنامه و بازتاب آن در حکمرانی اقتصادی

شاهنامه فردوسی یک مجموعه‌ی پیچیده و جامع از نهادهای اجتماعی و حکومتی است که می‌توان آن را به‌عنوان الگویی برای بازسازی و تقویت نهادهای اقتصادی در نظر گرفت. در این بخش، به پنج نهاد کلیدی در شاهنامه خواهیم پرداخت که تأثیر زیادی در پایداری حکمرانی و توسعه اقتصادی دارند. این نهادها عبارتند از: عدالت، شایسته‌سالاری، دانایی و خرد، حافظه تاریخی و ملی، و مبارزه با فساد و استبداد.

الف. نهاد عدالت به‌مثابه بنیان حکمرانی پایدار

در شاهنامه، عدالت یکی از بنیادی‌ترین معیارهای مشروعیت و پایداری حکومت است. فردوسی با بینشی نهادگرایانه، عدالت را نه فقط یک فضیلت اخلاقی، بلکه ساختاری حیاتی برای بقای دولت و سعادت مردم معرفی می‌کند.

او هشدار می‌دهد که اگر حکمرانی به بیداد آلوده شود، اساس حکومت به لرزه درمی‌آید:
سر تخت شاهان بپیچد سه کار
نخستین ز بیدادگر شهریار

این شعر به‌روشنی نشان می‌دهد که بی‌عدالتی هر آینه ممکن است از رأس هرم قدرت آغاز و آثار مخرب آن سراسر جامعه را دربرگیرد.

عدالت در منطق شاهنامه در «تک‌تک سلول‌های حکمرانی» و تا «دورافتاده‌ترین نقاط قلمرو» جاری است. فردوسی، در روایت‌هایی همچون حکمرانی انوشیروان یا فریدون، بارها تأکید می‌کند که حکومتِ برپایه‌ی عدل، زیربنای آرامش، توسعه و دوام اجتماعی است. چنین دیدگاهی کاملاً با تحلیل‌های نهادی معاصر از نقش عدالت و حقوق برابر در کارآمدی نظام‌ها، هم‌خوانی دارد.

در اقتصاد امروز، نهاد عدالت به‌عنوان بستری برای ایجاد رقابت عادلانه، حفظ حقوق مالکیت و کاهش فساد اقتصادی عمل می‌کند. در ایران امروز، تقویت نهاد عدالت می‌تواند نقش مهمی در ارتقای شفافیت اقتصادی و جذب سرمایه‌گذاری ایفا کند.

ب. نهاد شایسته‌سالاری

شاهنامه فردوسی بارها بر ضرورت واگذاری مسئولیت‌ها به افراد «هنرمند» و کاردان تأکید می‌کند و نسبت به برکشیدن نالایقان هشدار می‌دهد.

در همان بیت معروف که ساختار حکومت را از منظر عدالت تحلیل می‌کند، فردوسی دلیل دوم فروپاشی نظام‌ها را چنین بیان می‌کند:
دوم آنکه ناسود را برکشد
ز مرد هنرمند سر در کشد

در اینجا، “ناسود” به معنای فرد بی‌فایده یا نالایق است که به دلایل ناروایی مانند نزدیکی خانوادگی، تملق‌گویی یا فساد به مقامی می‌رسد، و در مقابل، “مرد هنرمند” (فرد دانا و شایسته) به حاشیه رانده می‌شود.

این بی‌عدالتی در تخصیص مناصب، موتورهای تحول را از کار می‌اندازد و توانمندی‌های ملی را سرکوب می‌کند.
در شاهنامه، پهلوانانی چون گودرز، توس، زال و رستم نه به‌دلیل نسب، بلکه به‌واسطه‌ی توانایی، خرد و وفاداری‌شان به ایران‌زمین به جایگاه خود می‌رسند. در مقابل، شاهانی که افراد ناشایست را به کار می‌گیرند (چون کاووس در برهه‌هایی از پادشاهی‌اش)، اغلب با شکست‌های سنگین روبه‌رو می‌شوند.

از منظر نهادگرایی، این سازوکارها دقیقاً همان چیزی‌است که تفاوت میان نهادهای فراگیر و نهادهای استثماری را رقم می‌زنند. اگر ایران بخواهد مسیر توسعه را طی کند، باید از این منطق فردوسی درس بگیرد: قدرت و مسئولیت باید در دستان اهل آن باشد.

ج. نهاد دانایی و خرد

در شاهنامه، دانایی و خرد نه‌تنها ویژگی‌های شخصی مطلوب‌اند، بلکه بنیان نهادهایی‌اند که می‌توانند حکمرانی را از سقوط بازدارند و تمدنی پایدار را پی‌ریزی کنند. در یکی از فرازهای ژرف این اثر، فردوسی چنین می‌سراید:
چنین داد پاسخ بدو پیلتن
که هر کس که سر بر کشد ز انجمن
هنر باید و گوهر نامدار
خرد یار و فرهنگی آموزگار

در اینجا، پیلتن ( اشاره به رستم یا زال) با صراحت اعلام می‌کند که شرط «سر برکشیدن» از میان مردم، یعنی رسیدن به جایگاهی والا، برخورداری از هنر (توانمندی)، گوهر (نژاد نجیب و پیشینه‌ی ارزنده)، خرد (عقلانیت) و فرهنگ (آموزش و دانایی) است. فردوسی با این ترکیب نشان می‌دهد که مسیر پیشرفت فرد و جامعه از رهگذر دانایی و حکمت می‌گذرد.

این دیدگاه با نظریه‌های نهادگرایان معاصر نیز همخوانی دارد. در جوامعی که دانش، خرد و آموزش به‌صورت نهادی در ساختار حکمرانی و اجتماع نهادینه شده‌اند، شفافیت، پاسخ‌گویی، نوآوری و کارآیی رشد می‌کنند.

برعکس، در جوامعی که این ارکان نادیده گرفته شوند، تصمیم‌گیری‌ها احساسی، رانتی یا قبیله‌گرایانه می‌شوند و توسعه به بن‌بست می‌رسد.

بنابراین، شاهنامه تنها یک کتاب اسطوره‌ای نیست، بلکه نقشه‌ راهی است برای حکمرانی دانا، جامعه‌ای خردمند، و توسعه‌ای ریشه‌دار.

د. نهاد حافظه تاریخی و ملی

در شاهنامه فردوسی، حافظه تاریخی و ملی به‌عنوان یک نهاد حیاتی و بنیانی برای حفظ هویت و فرهنگ ملت ایران مورد تأکید قرار گرفته است.

فردوسی ایران را نه تنها یک سرزمین جغرافیایی، بلکه یک مفهوم فرهنگی و تاریخی می‌داند که باید در تاریخ بشریت جایگاه ویژه‌ای داشته باشد. او با این شعر برجسته می‌گوید:
چو ایران نباشد تن من مباد / بر این بوم و بر زنده یک تن مباد

این بیت، بیانگر این است که ایران برای فردوسی فراتر از یک سرزمین است. ایران نماد هویت، تاریخ، و زندگی است. بدون ایران، هویت فردی و اجتماعی نیز بی‌معنی خواهد بود. فردوسی در این بیت به نوعی مرزهای جغرافیایی را فراتر از اهمیت نشان می‌دهد و زندگی و حضور در ایران را به‌عنوان معنای واقعی حیات می‌شمارد.

در ادامه، فردوسی حتی از ویرانی ایران می‌گوید و به گونه‌ای حماسی و تأثیرگذار برای نسل‌های بعدی پیام می‌دهد:
دریغ است ایران که ویران شود / کنام پلنگان و شیران شود

این اشعار تأکیدی است بر اینکه فردوسی نمی‌خواهد ایران در دست اجنبی و بیگانگان قرار گیرد، بلکه او ایرانیان را مسئول حفظ و نگهداری از سرزمینشان می‌داند.

فردوسی ایران را متعلق به ایرانیان می‌داند و هیچ‌گاه نمی‌خواهد این سرزمین در کمپانی قوی‌ترین‌ها و بهترین‌ها به نابودی کشیده شود.

او به‌عنوان یک شاعر حماسی به فرزندان ایران یادآوری می‌کند که این سرزمین باید به دست خود مردم ایران، با اندیشه‌ای بلند و تمدن‌ساز، حفظ و احیا شود.

فردوسی با استفاده از این اشعار، به ایرانیان الهام می‌دهد که ایران باید به‌عنوان یک نماد فرهنگی، تاریخی، و تمدنی برای همیشه پایدار بماند و نه تنها برای ایرانیان بلکه برای تاریخ بشر نقش‌آفرینی کند.

در حکمرانی اقتصادی نیز، تقویت نهاد حافظه تاریخی و ملی می‌تواند به ایجاد یک هویت مشترک برای جامعه کمک کند. این هویت ملی می‌تواند به‌عنوان عامل محرک توسعه اقتصادی عمل کند و ایرانیان را به همکاری در جهت اهداف مشترک و بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی ترغیب نماید.

ه. نهاد مبارزه با فساد

ضدیت با فساد، تباهی، و استبداد رای یکی از پیام‌های برجسته و تکرارشونده در سراسر شاهنامه است. فردوسی به‌خوبی نشان می‌دهد که فساد در دربار، استبداد در رفتار حکمرانان، و تمرکز صرف بر اندوختن ثروت، از جمله عواملی هستند که به فروپاشی یک نظام سیاسی می‌انجامند.

او در ابیاتی هشداردهنده، از جمله چنین می‌سراید:
سه دیگر که با گنج خویشی کند / به دینار کوشد که بیشی کند
در این بیت، «با گنج خویشی کردن» کنایه از وابستگی بیمارگونه به ثروت و بی‌توجهی به مردم و وظایف حکومتی است. فردوسی این ویژگی را به‌عنوان سومین عامل نابودی حکومت‌ها معرفی می‌کند، پس از ضعف در برقراری عدالت و شایسته گزینی.

این تمرکز بر درآمد و انباشت ثروت، بدون آنکه هزینه‌ای برای رفاه عمومی، آبادانی، یا اصلاح نهادها شود، از نظر فردوسی خطری بنیادین برای کشور به شمار می‌رود.

از نگاه حکمرانی اقتصادی، این هشدار فردوسی امروز هم مصداق دارد: وقتی دولت‌ها بودجه را نه برای سرمایه‌گذاری‌های مؤثر یا خدمات عمومی، بلکه برای منافع گروهی یا سیاسی مصرف می‌کنند، فساد نهادینه می‌شود. همچنین، به‌کارگیری افراد نالایق، فقدان نظارت، و عدم شفافیت مالی، بستر مناسبی برای فساد اقتصادی و استبداد اداری فراهم می‌آورد.

در این زمینه، مبارزه با فساد در ایران نیز به‌عنوان یک ضرورت تاریخی و اقتصادی باید بر شفاف‌سازی مالی، تقویت نهادهای نظارتی، استقلال دستگاه قضا، و بازگرداندن کارآمدی و سلامت به نظام بودجه‌ریزی متمرکز شود.

جمع‌بندی نهایی و پیشنهاد مسیر توسعه آینده بر پایه نهادهای فرهنگی شاهنامه

در این نوشتار، تلاش شد تا نگاهی نهادی و تمدنی به شاهنامه فردوسی داشته باشیم و از دل آن، بنیان‌هایی برای بازسازی نهادی در مسیر توسعه ایران استخراج کنیم. آنچه در طول این تحلیل روشن شد، جایگاه بی‌بدیل شاهنامه به‌عنوان ذخیره‌ای از خرد حکمرانی، عدالت‌جویی، شایسته‌سالاری، و فرهنگ‌دوستی در تاریخ ایران است.

در شاهنامه، پنج نهاد کلیدی شامل عدالت، شایسته‌سالاری، دانایی و خرد، حافظه تاریخی و ملی، و مبارزه با فساد، نه فقط به‌عنوان ارزش‌های اخلاقی، بلکه به‌مثابه ستون‌هایی برای بقای یک نظام حکمرانی و رشد اقتصادی ترسیم شده‌اند.

این نهادها، اگر در کالبد حکمرانی امروز ایران جان بگیرند، می‌توانند چراغ راه توسعه پایدار و بومی باشند؛ توسعه‌ای که نه تقلید از غرب است و نه اسطوره‌سازی از گذشته، بلکه تکیه بر گوهرهای نهادینه‌شده در فرهنگ ایرانی برای ساختن آینده‌ای هوشمند، خلاق، و سعادتمند است.

از این منظر، فردوسی را می‌توان یکی از بزرگ‌ترین نظریه‌پردازان نهادی تاریخ ایران دانست؛ اندیشمندی که نه با زبان تئوری، بلکه با زبان شعر، نهادهای تمدن‌ساز را تبیین کرده است.

پژوهشگر اقتصاد توسعه و دانش آموخته دانشگاه شیراز*