بخش خبر خوان: به گزارش ایرنا
تهران- ایرنا- در دل صداها، چراغها و هیاهوی پایتخت، چیزی شبیه حس بیاعتمادی رخنه کرده است؛ یعنی صرفاً جرم نیست که شهروندان را ترسانده بلکه نبودِ حس همراهی و پناه در دل جمعیت مهمتر است. در این میدان بزرگ، اعتماد و حمایت اجتماعی موثرترین راهکاری است که میتواند کارساز باشد.
تهران مثل بسیاری از کلانشهرهای جهان پر است از صدا، تصویر، ترافیک، آدمهای بیحوصله و عابران بیخبر اما چیزی در لایه پنهان شهر تغییر کرده؛ چیزی مثل لرزشی در ناخودآگاه جمعی. وقتی اخبار قتل یک دختر جوان به نام «الهه حسیننژاد» در روز روشن و در خیابان بیهیچ پیشزمینهای در فضای مجازی پخش شد موجی از اضطراب و خشم در شبکههای اجتماعی به راه افتاد. کاربران توییتر و اینستاگرام از تجربههای خودشان گفتند از ترسهای روزمره از صدای موتورهایی که نزدیک میشوند و حس ناامنیای که مثل سایه بر دوش شهر سنگینی میکند.
قاتل الهه حسیننژاد، سرانجام پس از چندین روز شناسایی شد اما آیا پایان یک پرونده جنایی میتواند ترس مردم را تمام کند؟ فضای مجازی در این میان هم بازتابدهنده اضطرابهاست و هم تقویتکننده آنها. کاربری مینویسد: «وقتی دخترم گفت میخواد پیاده بره کلاس زبان یاد الهه افتادم، نمیتونستم بذارم بره.» یا دیگری مینویسد: «مادرم شبها که از سر کار برمیگردم تا صدای زنگ آسانسور رو نشنوه نفس نمیکشه.»
در چنین شرایطی صدای موتور، نگاه سنگین رهگذر، تاریکی ابتدای کوچه و حتی تماس یک غریبه همه و همه میتواند محرک اضطرابی باشد که از عمق روان جمعی میآید. این احساس امنیت نیست که از بین رفته بلکه این اعتماد است که ترک برداشته. اعتماد به شهر، به یکدیگر، به همسایه و به روزمرگی.
پژوهشگر ایرنا در این گزارش ابتدا دیدگاه شهروندان را جویا شده تا بداند در پسِ نگاههای عبوری چه احساساتی پنهان است. آیا احساس ناامنی در آنها نهادینه شده است؟ اگر بله چگونه در رفتار و زیست روزمرهشان بروز یافته و اگر نه به چه دلایلی هنوز خود را ایمن احساس میکنند؟ در بخش دیگر نیز گفتوگویی با یک جامعهشناس شهری انجام شده است تا تحلیل دقیقتری از این وضعیت جمعی ارائه شود. این گزارش تلاشی است برای شنیدن صداهایی که معمولاً در ازدحام خیابان گم میشوند؛ صداهایی که میگویند: ما هنوز امن نیستیم.
دیدگاه چند نفر از شهروندان تهرانی؛ وقتی صدای موتور از پشت سر، لرزه به جان میاندازد
نیلوفر، ۲۴ ساله، دانشجوی مهندسی معماری
نیلوفر: دیگه شب بیرون نمیرم، حتی مسیرهایی که خلوتتره رو هم دیگه انتخاب نمیکنم. قبلاً با هندزفری راه میرفتم اما الان حواسم کامل به اطرافمه
ایستاده کنار کافهای در ضلع جنوبی میدان فاطمی. لیوان کاغذی قهوه گرم محکم در دستش گرفته اما لرزش صدایش وقتی از الهه حرف میزند گرمابخش نیست. میگوید: «راستش قبلترها هم میترسیدم اما نه مثل الان. الان فقط صدای یه موتور میتونه قلبمو از جا بکنه. وقتی خبر قتل الهه رو شنیدم، همون شب خوابم نبرد. احساس کردم یکی از ماها بود، یکی از ما دخترا که وسط شهر، با همون سر و وضعی که منم دارم داشت زندگی میکرد و یهو تموم شد… نه بیمار بود، نه جای خطرناکی رفته بود، فقط پیاده توی خیابون راه میرفت.»
ازش میپرسم ترس چطور توی روزمرگیات اثر گذاشته؟ مکثی میکند و ادامه میدهد: «دیگه شب بیرون نمیرم، حتی مسیرهایی که خلوتتره رو هم دیگه انتخاب نمیکنم. قبلاً با هندزفری راه میرفتم اما الان حواسم کامل به اطرافمه. یه بار دیدم یه پسر داشت توی کوچه خلوت آروم راه میرفت و پشت سرم صدا میاومد داشتم میمردم از ترس.»
بهنظرت این احساس تا کی میمونه؟ شانه بالا میاندازد و میگوید: «نمیدونم اما انگار به این ترس عادت میکنم و بدترین چیز همینه… که ترس بخشی از زندگی بشه.»
سامیار، ۲۹ ساله، کارمند شرکت فناوری اطلاعات
او را در حال بیرون آمدن از ایستگاه مترو میبینم. سرش پایین است اما وقتی به قتلهای اخیر اشاره میکنم، مکث میکند و میگوید: «راستش من خودم رو آدم نترسی میدونستم اما دیدم بعد از اون خبر قتل الهه حسیننژاد ناخودآگاه شبها وقتی پشتسرم کسی راه میره دستم میره روی کلید تیزر… یا بهجای مسیر خلوتتر ترجیح میدم از خیابون شلوغ برم. این یعنی چی؟ یعنی حتی ما مردها هم دیگه اعتمادمون به فضای عمومی از بین رفته.»
میپرسم، بهنظرت چرا؟ دلیلش رو چی میدونی؟ و او توضیح میدهد: «من فکر میکنم رسانهها و فضای مجازی هم نقش مهمی دارن. انگار از یه جایی به بعد این اخبار بیشتر از اینکه اطلاعرسانی کنن پخشِ اضطراب شدن و خب خانواده منم که همیشه میگفتن مراقب باش الان دیگه میگن شبها بیرون نرم. مادر من اصلاً تا نرسیدهام خونه خوابش نمیبره.»
مهدی، ۲۸ ساله، طراح وبسایت
مهدی: واقعاً من باهوشتر شدم حواسم بیشتره اما ترسناک زندگی نمیکنم. فکر میکنم مردها حداقل بعضیهاشون هنوز هم حس کنترل دارن اما اینکه میبینم دخترا چقدر وحشت دارن خیلی آزاردهندهست.
آدم خونسرد و متینتری است. برخلاف بقیه، خودش را نگران نمیداند و میگوید: «ببین، من قبول دارم که این اخبار واقعاً شوکهکنندهست اما بهنظرم این حجم از بازنشر و تمرکز روی خشونت گاهی خودش بخشی از مشکل میشه. ما بهجای اینکه روی امنیت واقعی تمرکز کنیم روی بازنمایی ترس تمرکز کردیم.»
در جواب اینکه اما آیا خودش احساس ترس نمیکند؟ توضیح میدهد: «نه واقعاً من باهوشتر شدم حواسم بیشتره اما ترسناک زندگی نمیکنم. فکر میکنم مردها حداقل بعضیهاشون هنوز هم حس کنترل دارن اما اینکه میبینم دخترا چقدر وحشت دارن خیلی آزاردهندهست. ما باید بتونیم توی یه شهر، بدون نگرانی راه بریم نه اینکه منتظر خطر باشیم.
مهتاب، ۲۲ ساله، گرافیست آزاد
با شال سرمهایرنگ و کت جین، کنار ورودی اداره برق نشسته. وقتی از احساس امنیت در شهر میپرسم، سریع میگوید: «امنیت؟ اصلاً ندارم. واقعاً هر روز یه بحران جدیده فقط الهه نبود. همون پسر ۱۸ ساله که واسه یه گوشی کشته شد چی؟ یا اون دختر محجبه که وسط روز یکی بهش حمله کرد؟ ما دیگه به خیابون اعتماد نداریم. الان وقتی میخوام پیادهروی کنم قبلش تو ذهنم مسیر فرار طراحی میکنم!»
با لحنی کنایهآمیز میخندد و ادامه میدهد: «من تو خیابون زندگی نمیکنم که بخوام فرار کنم ازش اما حالا مجبورم. این خودش یعنی زخم.»
از تاثیر روانی میپرسم، اینطور جواب میدهد: «فکر میکنم اضطراب دائمی بخشی از زیستم شده. تو مهمونی دانشگاه حتی وقتی تنهایی راه میرم. این یعنی دیگه شهر مال من نیست.»
رضا، ۲۵ ساله، مربی باشگاه بدنسازی
از دسته افرادیست که خودش را «ترسناپذیر» معرفی میکند اما صادقانهتر اینگونه میگوید: «من هم زیاد میرم و میام حتی شبها خودم ورزشکارم همیشه فکر میکردم از پس هر شرایطی برمیام اما این خبرها یه چیز دیگهست. بهخصوص وقتی خواهر کوچیکم میخواد بره کلاس مادرم گریهش میگیره منم مجبورم با ماشین ببرمش یعنی استرس یه زن حالا داره مردای خانواده رو هم درگیر میکنه.»
میپرسم از نظر خودت این ترسها واقعیه یا اغراقه؟ مکث میکندو ادامه میدهد: «نه اغراق نیست. الان دیگه مجرما وسط روز با قمه میزنن. از نظر من احساس ناامنی هم ریشه اجتماعی داره هم روانی. اینکه یه آدم فقط چون دختربچهست یا موبایل داره بخواد قربانی بشه اصلاً قابل هضم نیست.»
شیرین، ۲۳ ساله، دانشجوی روانشناسی
در حال خرید از نانوایی است، وقتی به موضوع اشاره میکنم، سریع جواب میدهد: «اگه بخوام حرفهای بگم، میگم ما با اضطراب جمعی مزمن روبهروییم اما بهعنوان یه دختر که هر روز توی شهره فقط میگم مراقب خودتان باشید اما تکرار نکنید که اضطراب بیشتری بگیرید.»
پیش از ادامه حرف خودش پرسشگر میشود: «میدونی بدترین بخشش چیه؟ اینه که خودمون دائم درباره این چیزها حرف میزنیم. حتماً مراقبت لازمه اما انقدر گاهی وقتها از ترس راه رفتن در خیابون میگیم که انگار وسط جنگل بین صد تا گرگ وایسادیم. همه اینها فراموش میشه. بنابراین به فکر اصلاح ساختاری باشیم و توی فضای مجازی دامن نزنیم به این اخبار تلخ و بد. تکرار میکنم نمیگم بیخیال باشیم اما گاهی فضای مجازی قلب واقعیت میکند و توجه زیاد به اون ما رو بیشتر اذیت میکنه تا کمک.»
در ادامه این گزارش، برای درک عمیقتر پدیده ترس و ناامنی اجتماعی ناشی از اخبار خشونتهای خیابانی، پژوهشگر ایرنا گفتگویی با «محمود رضایی» جامعهشناس شهری انجام داده است. محور گفتوگو روایتهای مردم است در واقع میخواستیم بدانیم این صحبتها از نگاه علمی، چه معنا و هشدارهایی دارد؟
بسیاری از روایتهای شهروندان نشاندهنده احساس ناامنی است
ایرنا: از نگاه جامعهشناختی، انتشار اخبار حوادث خیابانی در شکلگیری احساس ناامنی چه نقشی دارد؟
رضایی: ما باید میان «ناامنی واقعی» و «احساس ناامنی» تمایز قائل شویم. بسیاری از روایتهای شهروندان نشاندهنده احساس ناامنی است که لزوماً با میزان واقعی جرم و خشونت برابر نیست. در ادبیات جامعهشناسی این پدیده را «ناامنی ادراکی» مینامیم؛ یعنی شهروند حتی اگر خودش مستقیماً قربانی نبوده بهدلیل شنیدن و بازشنیدن اخبار حوادث، احساس میکند در خطر است. این احساس اگر در سطحی گسترده گسترش یابد پیامدهایی بسیار مخربتر از خود خشونت واقعی دارد.

ایرنا: مثلاً چه پیامدهایی؟
رضایی: اول از همه فروپاشی سرمایه اجتماعی. وقتی شهروندان به فضای عمومی اعتماد نکنند پیادهروی، تعامل با غریبه، استفاده از حملونقل عمومی یا حتی گفتوگو در خیابان به حداقل میرسد؛ یعنی شهر دیگر یک «زیستجهان مشترک» نیست. دوم، تقویت خشونت تدافعی است. وقتی مردم احساس کنند در خطرند ممکن است خودشان دست به اقدامات افراطی بزنند، مثل حمل وسایل دفاع شخصی یا برخوردهای عصبی و مشکوک با اطرافیان و سوم، کاهش مشارکت اجتماعی. مردمی که احساس خطر میکنند در رویدادهای اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی مشارکت نمیکنند. جامعهای که به خودش شک دارد به هم اعتماد نمیکند و این خطرناکترین شکل فروپاشی است.
ایرنا: آیا فضای مجازی در این بحران نقش دارد یا خیر؟
رضایی: ما در فضای مجازی با پدیدهای مواجهیم که «تشدید احساس خطر» مینامیم؛ یعنی روایتی که در حالت عادی یک خبر ناراحتکننده است با اضافهشدن تصویر، موسیقی، تفسیرهای احساسی، بازنشرهای فراوان، به یک «بحران حسی» بدل میشود.
رضایی: بله، نقش بسیار جدی دارد. ما در فضای مجازی با پدیدهای مواجهیم که «تشدید احساس خطر» مینامیم؛ یعنی روایتی که در حالت عادی یک خبر ناراحتکننده است با اضافهشدن تصویر، موسیقی، تفسیرهای احساسی، بازنشرهای فراوان، به یک «بحران حسی» بدل میشود. این همان چیزی است که کارشناسان رسانه به آن cyber-panic میگویند؛ یعنی وحشت دیجیتال. برای مثال در ماجرای الهه حسیننژاد از لحظه اعلام قتل تا دستگیری قاتل دهها روایت، تحلیل، عکس و توییت احساسی منتشر شد که صرفنظر از درستی یا نادرستی ترس را عمومیتر کردند.
ایرنا: آیا این مسأله در شهرهای بزرگ شدیدتر است؟
رضایی: بله. شهرهای بزرگ مثل تهران هم میدان وقوع حوادث بیشتری هستند هم میدان بازنشر قویتری دارند. در تهران شما اگر از فاطمی تا ونک بروید چندین اتفاق یا شایعه یا هشدار را میشنوید. همین حجم اطلاعات بیآنکه فیلتری برای راستیآزمایی داشته باشد باعث بحران ادراکی میشود. در واقع امنیت فقط پلیس و دوربین نیست امنیت یعنی اینکه مردم احساس کنند در یک سازوکار پاسخگو زندگی میکنند و در غیاب آن هر خبر میتواند فاجعهآمیز تعبیر شود.
ایرنا: چه باید کرد؟ نهادهای رسمی چه نقشی میتوانند ایفا کنند؟
رضایی: نخست، شفافسازی. وقتی پلیس و دستگاه قضایی بهموقع اطلاعرسانی کنند جلوی شایعات گرفته میشود. دوم، آموزش رسانهای. مردم باید یاد بگیرند هر خبری را بازنشر نکنند بدون منبع رسمی. سوم، تقویت زیرساختهای شهری امن: روشنایی معابر، دوربینهای فعال و حضور فیزیکی پلیس. اما مهمتر از همه برقراری حس عدالت است. وقتی مردم احساس کنند قاتل الهه حسیننژاد بهسرعت شناسایی و مجازات شد، این یعنی سیستم کار میکند. این پیام، قویترین عامل بازگشت امنیت ادراکی است.
در ادامه این گزارش به سراغ آمارهای رسمی، گزارشهای پژوهشی و بیانیههای امنیتی رفتیم تا ببینم طی قرن جدید یعنی از سال ۱۴۰۰ تا اکنون میزان خشونت چگونه بوده است.
آمارها چه میگویند؟
درست است که صدای موتور، جمله «مواظب خودت باش» و نگاههای نگران خانواده همه در ذهن انسانها اثر میگذارد اما پرسش اصلی اینجاست: آیا این همه اضطراب صرفاً محصول ذهن است یا پشتوانهای در واقعیت دارد. برای پاسخ به این پرسش، به سراغ آمارهای رسمی گزارشهای پژوهشی و بیانیههای امنیتی رفتیم. نتیجه آنکه ترس شهروندان بیپایه نیست. خشونت خیابانی، مزاحمتهای خیابانی، قتلهای ناموسی و زورگیری در سالهای اخیر با وجود افزایش برخی نظارتها درحال گسترش در پایتخت و دیگر کلانشهرهاست.
بر اساس گزارش مرکز آمار ایران در پیمایش ملی سرمایه اجتماعی (۱۴۰۰)، ۳۴ درصد زنان جوان ساکن در تهران تجربه دستکم یک مورد مزاحمت خیابانی را در ۶ ماه گذشته گزارش کردهاند. این عدد در شهرهایی چون مشهد، اهواز و کرج نیز بالای ۲۵ درصد بوده است.
در گزارش تکمیلی پژوهشگاه علوم انتظامی و اجتماعی ناجا (منتشر شده در نشریه رسمی آن در سال ۱۴۰۱)، آمده است که «در سالهای اخیر مزاحمتهای خیابانی از الگوی کلامی به سمت مزاحمتهای فیزیکی سایبری و تهدیدهای گروهی تغییر شکل یافته و شکل پیچیدهتری به خود گرفته است. بهویژه در کلانشهرهایی چون تهران، تبریز و شیراز.» یعنی شهروندانی که گفتهاند از نگاه غریبهها یا حتی عبور از خیابان میترسند صرفاً دچار توهم نیستند؛ آنها با نوعی ناامنی جسمی و روانی پیچیده مواجهاند که در آمارهای رسمی نیز قابل ردیابی است.
در سال ۱۴۰۲، با افزایش هشدارهای مردمی در فضای مجازی درباره زورگیری با سلاح سرد و موتورسیکلت، پلیس تهران بزرگ در چند نوبت اطلاعیههایی صادر کرد. بر اساس گزارش فرمانده انتظامی تهران در مهرماه ۱۴۰۲: «در ۶ ماه نخست سال، بیش از ۱۶۰۰ پرونده زورگیری ثبت شده که ۸۵ درصد آنها توسط راکبان موتورسیکلت انجام شدهاند» و در همان نشست خبری، بهصراحت گفته شد که بیشتر این جرائم در مناطق مرکزی و غربی پایتخت (میدان فاطمی، ستارخان، انقلاب، آزادی و…) رخ دادهاند.
همین آمار نشان میدهد که دخترانی که در گفتوگوهای میدانی از صدای موتور ترسیده بودند واکنشی غریزی به یک «واقعیت تهدیدآمیز» نشان دادهاند.
یکی از مهمترین پیمایشهای مرتبط پیمایش امنیت اجتماعی در کلانشهرها است که توسط مرکز مطالعات راهبردی وزارت کشور در نیمه دوم سال ۱۴۰۲ انجام شد. در این پیمایش از حدود ۱۲ هزار شهروند در تهران، مشهد، تبریز، اهواز، اصفهان و شیراز نظرسنجی شد که یافتههای آن نگرانکننده بود:
درصد پاسخدهندگان تهرانی گفتهاند که هنگام عبور از کوچه یا خیابانهای خلوت، «احساس ناامنی شدید» دارند.
۴۳ درصد زنان تهرانی در پاسخ به اینکه «اگر بتوانید از کدام تهدیدها دوری میکنید؟» گزینه «رفتوآمد در خیابان» را انتخاب کردند.
مهمتر از همه، ۷۳ درصد جوانان زیر ۳۰ سال گفتهاند که «فضای مجازی، حس خطر در من را بیشتر کرده است.»
این یافتهها نشان میدهد، آنچه نیلوفر، سامیار، شیرین و دیگر جوانان در میدان فاطمی گفتند، نه فقط روایتهای شخصی که بازتابی از یک بحران ادراکی عمومی است. بحرانِ درک مداوم از تهدید، حتی وقتی تهدید حاضر نیست.
جمعبندی: اعتماد و حمایت اجتماعی
آنچه این روزها بیش از دود و ترافیک و گرانی ذهن شهروندان تهرانی را فرسوده کرده احساس ناامنی روانی است. ترسی که در لابهلای اخبار قتل، صدای موتور، نگاه خیره رهگذران و هشدارهای پدر و مادر بهتدریج نهادینه میشود. این احساس چنانکه کارشناسان میگویند نه صرفاً محصول ذهن یا رسانه بلکه زاییده تعامل پیاپی خشونت واقعی و ادراکهای عمومی از آن است. شهروندان بهویژه زنان در حال تجربه نوعی اضطراب ساختاری هستند که نیازمند توجه فوری نهادهای رسمی رسانههای ملی و جامعه مدنی است.
در این میدان بزرگ، اعتماد و حمایت اجتماعی مهمترین راهکاری است که میتواند به ترمیم چنین مسائلی بیانجامد. برای نمونه تقویت ارتباط میان همسایهها، مغازهداران و افراد معتمد در محلهها، گفتگوهای جمعی یا کارگاههای بحث آزاد درباره «امنیت شهری» نه با رویکرد ترساندن بلکه آگاهسازی، حمایت از روایتهایی که حس همبستگی و مسئولیت مشترک را ایجاد میکنند نه فقط قربانی بودن، ارائه سریع اطلاعات شفاف از سوی پلیس و قوه قضائیه برای جلوگیری از شایعات، راهاندازی سامانهای رسمی برای گزارش ناامنی و دریافت پاسخ سریع و … همه و همه میتوانند موثر باشند.